اجتماعی
بودن انسان ایجاب میکند همواره دارای کنش متقابل با همنوعان خود باشد،
کنش و رفتاری که به ناچار میبایست در یک بستر و محیط مشترک شکل گیرد. از
این رو تک تک افراد جامعه، چه به شکل فردی و چه به صورت جمعی با محیط اطراف
خود نیز تعامل دارند. مدتهاست که انسان با نام پیشرفت و به دست تکنولوژی
تعامل میان خود و طبیعت را، به تعارض تبدیل کرده است و در تعارض میان انسان
و طبیعت، علاوه بر طبیعت خود انسان نیز از آن ضرر میبیند.
نگرانی
نسبت به محیط زیست و توجه به رابطهی انسان و طبیعت در تاریخ اندیشهی
اجتماعی سابقهای طولانی دارد که با شتاب دگرگونیهای صنعتی و رشد شهرنشینی
در آغاز هزارهی سوم میلادی، اهمیت و الویت ویژهای یافته است. پیش از
دههی 80 میلادی متفکران وبرنامهریزان توسعه، بیشتر بر بعد اقتصادی توسعه
تاکید می کردند که نتیجهی ان توسعه نیافتگی، ناپایداری توسعه و تخریب
محیط زیست به ویژه در کشورهای فقیر و در حال توسعه بود. از آن زمان به بعد
توسعهی پایدار و به بیانی توسعه اکولوژیک، توسعهی سبز، توسعهی دوستدار
طبیعت و حافظ محیط نزد اندیشمندان جایگاه ویژه یافت.